گلستان سعدی | حکایت های گلستان سعدی | داستان های سعدی
حکایت کوتاه و جالب دو شاهزاده از گلستان سعدی + شعر و تفسیر
حکایت جالبی از گلستان سعدی که در ادامه این بخش میخوانید از دو شاهزاده ای است که هر دو به اندوخته ای رسیدند و خیلی متفاوت از هم می باشند.
حکایت های سعدی شیرین ترین داستان های پندآموز هستند. گاهی کسب اندوخته ای می تواند چنان در وجود کسی نفوذ کند که در شخصیت و منش آن نیز تآثیرگذار باشد حکایت جالبی که در این بخش می خوانید یکی از حکایت های سعدی مصداق بارزی از این گفته می باشد و از دو شاهزاده ای است که هر دو به اندوخته ای رسیدند اما خیلی متفاوت از هم می باشند. شما می توانید در سایت ویکی گردی حکایت های سعدی را بخوانید.
دو شاهزاده در مصر بودند ، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت . عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد .
حکایت های اخلاقی زیبا و آموزنده | حکایت های اخلاقی سعدی
پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت :من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکِنت بماندی . گفت :ای برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . که در حدیث نبوی (ص) آمده :العلماء ورثـة الانبیاء
من آن مورم که در پایَم بمالند***************نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم**************که زور مردم آزاری ندارم ؟
ارسال نظر