قتل دختر جوان توسط همسرش | اعدام قاتل دختر جوان
قتل دختر جوان در پاکدشت تهران | جنازه دختر در کیسه زباله
حکم قصاص مرد جوانی که مدعی بود همسرش در جریان یک شوخی به قتل رسیده است، در دیوان عالی کشور تأیید شد و متهم در یک قدمی چوبه دار قرار گرفت.
تقریبا 3 سال پیش، ماجرای قتل دختر جوانی در پاکدشت پخش شد که همسر او در ابتدا مدعی شد که دختر جوان از خانه فرار کرده و احتمال زیاد خودکشی کرده است اما طبق تحقیقات پلیس، مشخص شد که او کشته شده و قتل دختر جوان توسط شوهرش اتفاق افتاده است.
آذرماه سال 99 مرد جوانی به نام خسرو به پلیس پاکدشت مراجعه کرد و از ناپدید شدن همسر 30 سالهاش به نام مریم خبر داد و گفت: این نامه را در آشپزخانه پیدا کردم، همسرم در آن نوشته که قصد دارد پس از ترک خانه، قصد خودکشی کند و از آنجا که سابقه بیماری روانی هم دارد، نگران احوالش شدم و تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس اطلاع دهم.
پس از اظهارات مرد جوان، مأموران تحقیقاتشان را آغاز کردند و متوجه شدند او در اظهاراتش تناقضگویی دارد. بعد از آن مشخص شد که روی دستهای خسرو زخمهایی وجود دارد که این مسائل موجب شد مأموران به او مظنون شوند. در حالی که وی منکر اطلاع از سرنوشت همسرش بود اما بازجوییهای فنی از او ادامه یافت تا اینکه اهتراف کرد و گفت همسرش را به قتل رسانده و جسدش را مخفی کرده است.
با اعترافات خسرو، مأموران به محل اعلام شده از سوی متهم رفتند و جسد دختر جوان را در حالی که در کیسه زباله قرار داشت، پیدا کردند.
کارشناسان پزشکی قانونی هم پس از معاینه جسد اعلام کردند که مقتول در پی خفگی جان باخته است. متهم گفت: پنج سال قبل با مریم ازدواج کردم اما از همان ابتدا مشکلات و اختلافات زیادی با هم داشتیم. شب حادثه طبق معمول با هم درگیر شدیم و از فرط عصبانیت با شالی که دور گردنش انداختم، خفهاش کردم. پس از پایان تحقیقات و اظهارات صریح متهم، پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه رسیدگی، پدر و مادر قربانی به عنوان اولیای دم مقتول درخواست قصاص کردند. بعد از آن متهم به جایگاه رفت و با نقض اظهاراتش در اداره پلیس و دادسرا گفت: شبی که این اتفاق افتاد، داشتیم شوخی میکردیم که به یکباره شال دور گردنش پیچید و او سیاه شد. آنقدر ترسیده بودم که نمیدانستم چه کاری باید انجام دهم. اول فکر کردم به خاطر بیماریای که داشته، حالش به هم خورده اما بعد وقتی دقت کردم دیدم نفس نمیکشد و فوت کرده است. من قصد نداشتم او را بکشم و فوت او یک اتفاق بود.
در ادامه قاضی از او پرسید که اگر ماجرای شما شوخی بوده و فوت در اثر یک اتفاق رخ داده، چرا در اداره آگاهی و دادسرا بصراحت به قتل همسرت اعتراف کردی؟ متهم جواب داد: پس از اینکه دستگیر شدم، خیلی ترسیده بودم و تحت فشار روحی و روانی به قتل اعتراف کردم، ولی حالا که نزدیک به دو سال از آن ماجرا گذشته و به لحاظ روانی به خودم مسلط شدم واقعیت را میگویم، من همسرم را به قتل نرساندم و اتهام قتل عمد را قبول ندارم.
با ادعای متهم، قضات برای از سرگیری تحقیقات پرونده را به دادسرا برگرداندند و پس از آن پرونده بار دیگر به شعبه دوم کیفری برگردانده شد و قضات پس از بررسی دوباره پرونده و مستندات موجود و همین طور اعترافهای صریح متهم وی را به قصاص محکوم کردند که حکم با اعتراض متهم همراه شد و پرونده به دیوان عالی کشور رفت، اما قضات دیوان پس از بررسی دقیق پرونده حکم صادره از سوی دادگاه را تأیید کردند و متهم در یک قدمی چوبه دار قرار گرفت.
ارسال نظر