داستان ها مثنوی به زبان عامیانه، داستان های مثنوی معنوی

داستان های مثنوی منافقان مسجد می سازند | حکایت های مثنوی

هر روز در این قسمت یکی از داستان های مثنوی را به زبان عامیانه مطالعه کنید. این داستان: منافقان مسجد می سازند

داستان های مثنوی
ویکی گردی:

داستان های مثنوی به زبان ساده برای همه گروه هی سنی جذاب و خواندنی است. مطالعه این داستان از داستان های مثنوی را از دست ندهید.

داستان های مثنوی منافقان مسجد می سازند!

عده ای از یاران پیامبر(ص)، مسجدی به نام قبا، در مدینه ساختند و مردم در آنجا نماز جماعت می خواندند. منافقان وقتی دیدند که همه مردم به آن مسجد می روند، مسجدی دیگر ساختند. هدف منافقان این بود که عده ای از مسلمانان را به مسجد خود بیاورند و میان مسلمانان دو دستگی و تفرقه ایجاد کنند. آنان نزد رسول الله(ص) آمدند و به او گفتند: «ای پیامبر خدا! مـا مسجدی زیبا ساخته ایم که خیر و نفع آن به همه مسلمانان برسد، از شما خواهش میکنیم که از روی احسان و کرمت، به آنجا قدم رنجه کنی و نماز بخوانی.»

کای رسول حق، برای محسنی

سوی آن مسجد، قدم رنجه کنی؟

پیامبر(ص)، از هدف اصلی آنان آگاه بود، فرمود: «ابتدا باید به جنگ تبوک بروم و پس از آن، به اینجا می آیم».

گفت: «پیغمبر که آری؛ لیک ما

بر سر راهیم و بر عزم غـزا»

پیامبر، به جنگ تبوک رفت و پس از چند روز بازگشت. از طرف خدا، به رسول اکرم(ص) وحی شد که «ای پیامبرا بدان که منافقین، این مسجد را برای تفرقه درست کرده اند »

پیامبر(ص) به آنها فرمود «در مسجدی که برای تفرقه ایجاد شده، نماز نمی خوانم» آنان هرچه گفتند، چنین نیست و حتی قرآن آوردند تا سوگند بخورند، پیامبر نپذیرفت و دستور داد که آن مسجد را خراب کردند و آنجا را به زباله دانی تبدیل کردند »

پس می فرمود: «کان را بر کنید

مطرحه خاشاک و خاکستر کنید!»

 

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۳ نفر از بازدیدکنندگان

ارسال نظر