داستان های مثنوی به زبان عامیانه | داستان های مثنوی معنوی | حکایت های مثنوی معنوی

داستان های مثنوی شیخ و ماتم فرزندان! | حکایت های مثنوی

یکی از داستان های زیبای مثنوی به نام شیخ و ماتم فرزندان! را در این بخش برای شما آورده ایم. شما می توانید داستان های مثنوی را هر روز در سایت ویکی گردی مطالعه کنید

داستان های مثنوی
ویکی گردی:

داستان شیخ و ماتم فرزندان! یکی از جالب ترین حکایت های مثنوی است. اگر علاقه مند مطالعه هستید، بهتر است هر روز چند دقیقه از زمان خود را به قسمت حکایت های مثنوی سایت ویکی گردی اختصاص دهید. ما هر روز یک داستان جالب و خنده دار از حکایت های مثنوی را برای شما به انتشار می گذاریم و امیدواریم از خواندن آن ها نهایت لذت را ببرید.

شیخ و ماتم فرزندان!

به یکی از عارفان بزرگ، خبر دادند که دو تن از پسرانش در واقعه ای از دنیا رفته اند. به محض اینکه این خبر به گوش اهل خانه رسید، همسر و دیگر فرزندانش به شیون و ماتم پرداختند. مراسم خاکسپاری برگزار شد و به پایان رسید؛ اما هنوز خانواده شیخ از

شیون و زاری دست برنداشته بودند! در طول مدت خاکسپاری و بعد از آن، شیخ در سکوت فرو رفته بود و هیچ کس ندید که اشکی از چشمان این عارف والا مقام جاری شود. سرانجام، روزی همسر شیخ به او اعتراض کرد و گفت: «چند روزی است که فرزندانمان را از دست داده ایم؛ اما تو همین طور ساکت هستی و اصلا تاله و زاری نمی کنی، دلیلش چیست؟ مگر تو رحم و شفقت نداری؟ ما پاره های جگرمان را از دست داده ایم؛ اما تو انگار که نه انگار!»

تو نمی گریی، نمی زاری، چـرا؟ یا که رحمت نیست اندر دل تو را؟ سرانجام بقیه اعضای خانه هم زبان به اعتراض گشودند و به رفتار شیخ خـرده گرفتند. شیخ نگاهی از روی مهربانی به آنان انداخت و گفت: «من، مهر و محبت ندارم؟ من که حتی برای کافران دلسوزی میکنم، مگر می شود برای فرزندان خودم، ناراحت

نشوم. حتی اگر سگی پاهایم را گاز بگیرد، برای سلامتی او دعا می کنم و از خـدا می خواهم که او را از این خصلت بد نجات دهدا

آن سگی که می گزد ، گویم دعا که از این خو"، وارهانش، ای خدا! وقتی که من حتی برای سگان هم اینگونه دلم می سوزد، چگونه برای پاره های جگرم غمگین نباشم و از مرگ آنها احساس ناراحتی نکنم؟!» همسرش گفت: «اکنون که تو نسبت به دیگران مهر و محبت داری، پس چرا برای فرزندان خودمان شیون نمی کنی؟! چرا گریه و زاری نمی کنی؟ در حالی که گریه کردن نشانه سوز دل است، پس چرا چشمان تو خشک و بدون اشک هستند؟» چون گواه" رحم"، اشک دیده هاست دیده تو بی غم و گریـه چـراست؟ شیخ رویه همسر خود کرد و گفت: «گریه و زاری برای کسانی است که گمان می کنند از عزیزانشان جدا شده اند؛ اما من چگونه گریه و زاری کنم، در حالی که آنها همه جا با من هستند؛ من هر لحظه ای آنها را می بینم که در اطراف مـن بـه بـازی و شادمانی

مشغولند!» گرچه بیرونند از دور زمـانه با متند و گرد من بازی کنان! من همواره فرزندان خود را می بینم، با آنها حرف می زنم و به این دلیل ناراحت نیستم؛ نه برای اینکه نسبت به آنها بی مهر و محبت هستم!»

 

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان

ارسال نظر