حکایت های جذاب و خواندنی مثنوی معنوی

حکایت های جالب مثنوی معنوی | روایت کشتی رانی مگس

داستان و حکایت های جالب مثنوی معنوی برای همه آشناست، حکایت هایی که در هرکدام پند و اندرزی نهفته است؛ در ادامه یک حکایت جالب از مثنوی معنوی را با هم بخوانیم.

داستان های مثنوی
ویکی گردی:

در اینجا قصد داریم مجموعه ای از حکایت های جالب مثنوی معنوی را برای شما منتشر نماییم. خواندن حکایت های جالب مثنوی معنوی می تواند برای همه گروه های سنی  جذابیت داشته باشد. تلاش ما این است که این حکایت های جالب مثنوی معنوی زیبا، کوتاه و پند آموز را برای شما به اشتراک بگذاریم و امیدواریم مورد علاقه شما عزیزان قرار گیرد.

با ما همراه باشید…

حکایت های مثنوی معنوی: کشتی‌ رانی مگس

‌مگسی بر پرِکاهی نشست که آن پرکاه بر ادرار خری روان بود. مگس مغرورانه بر ادرار خر کشتی می‌راند و می‌گفت: من علم دریانوردی و کشتی‌رانی خوانده‌ام.

در این کار بسیار تفکر کرده‌ام. ببینید این دریا و این کشتی را و مرا که چگونه کشتی می‌رانم. او در ذهن کوچک خود بر سر دریا کشتی می‌راند و آن ادرار، دریای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد و آن برگ کاه کشتی بزرگ, زیرا آگاهی و بینش او اندک بود. البته این ادرار خر نسبت به او بی‌اندازه بزرگ بود، چه کسی می‌توانست این حقیقت را درک کند؟ عالَم هرکس به اندازه‌ای تفکرات و بینش اوست. اگر آن مگس تصورات و اندیشۀ حقیر خود را کنار بگذارد، بخت و اقبال او را به مقام پرندۀ هما می‌رساند. اگر مگس بتواند چنین اندیشۀ بزرگی داشته باشد، دیگر مگس نیست و روح او فراتر از صورت ظاهری است که دارد.

نتیجه گیری: جهان هر کس به اندازه ذهن و بینش اوست. آدمِ مغرور و کج اندیش مانند این مگس است. اندازۀ دنیای هرکسی به وسعت اندیشۀ او است. دنیای بیرونی با اندیشه ما حقیر و کوچک نمی‌شود بلکه اگر تفکرات ما بتوانند، وسعت دنیای بیرونی را درک خواهد کرد.

 

 

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۳ نفر از بازدیدکنندگان

ارسال نظر