پدر و مادری که احضار روح می کنند | طلسم شدن دختر جوان | خانه ای در اختیار اجنه

شکایت دختر جوان به پلیس مشهد | خانه ای در اجاره جن ها! عجیب اما واقهی

شکایت عجیب دختر جوان به پلیس مشهد تعجب نیروهای کلانتری مشهد را برانگیخت. در ادامه مطالعه کنید

دختر جوان
ویکی گردی:

شکایت عجیب دختر جوان به پلیس مشهد. دختر 18 ساله با چهره ای رنگ پریده و سراسیمه وارد اتاق مددکاری اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد شده و گفت پدر و مادرم خرافاتی شده اند.  شکایت عجیب دختر جوان در مورد پدر و مادرش تعجب نیروهای کلانتری مشهد را برانگیخت. دختر جوان گفت: آنها مدام به احضار روح مشغولند. پدرم شغل آزاد دارد و با موتورسیکلت سر کار می رود من هم که فرزند دوم خانواده هستم در سال آخر دبیرستان تحصیل می کنم تا مدتی قبل زندگی آرام و بی دغدغه ای داشتم اما متاسفانه روزی سارقان موتورسیکلت پدرم را به سرقت بردند به طوری که زندگی ما از همان روز دگرگون شد.در ادامه می توانید خبر تکمیلی شکایت عجیب دختر جوان به پلیس مشهد را مطالعه کنید.

پدرم از این ماجرا بسیار ناراحت و نگران بود تا این که به پیشنهاد یکی از دوستانش نزد رمال رفت تا درباره سرقت موتورسیکلت از او سوال کند اما نمی دانم این رمال حرفه ای چگونه با رفتار و گفتارش پدرم را تحت تاثیر قرار داده بود که حدود یک ماه بعد و به طور ناگهانی موتور سیکلت پدرم پیدا شد.

از همان زمان به بعد دیگر زندگی پدر و مادرم تحت تاثیر فالگیر و رمال قرار گرفت. آنها چنان به این رمال کلاهبردار اعتقاد پیدا کرده بودند که باورتان نمی شود در زندگی ما فقط رمال حکم می کند و همه درآمد پدرم به جیب او سرازیر می شود.

طلسم شدن دختر!

یک روز پدرم مرا به خاطر سرماخوردگی که داشتم به جای دکتر نزد رمال برد. او پس از آن که نگاهی به چهره ام انداخت و ورد عجیبی بر زبان راند.

به پدرم رو کرد و گفت: این دختر را طلسم کرده اند. او با خطوط عجیب و غریب چیزی روی پوست چرم نوشت و گفت: این طلسم را باید شبانه به گورستان ببرید و در آن جا بسوزانید و سپس خاکسترش را  دفن کنید تا طلسم دخترتان گشوده شود و او از این بیماری مهلک نجات یابد. پدرم نیز شبانه دستم را گرفت و مرا به قبرستان برد. وقتی در سکوت شبانگاهی قدم برمی داشتم چیزی نمانده بود تا از ترس سکته کنم.

دست پدرم را محکم می فشردم و التماس می کردم که بازگردیم. بالاخره پدرم در کنار اولین قبر پوست چرمی را آتش زد و من در حالی که آشکارا صدای تپش قلبم را می شنیدم و همه وجودم می لرزید به خانه بازگشتم. اکنون نیز مرد رمال چگونگی ارتباط با اجنه را به پدرم آموزش داده است و خانه ما در اجاره اجنه قرار دارد.

هیچ چراغی در خانه روشن نمی شود و پدر و مادرم مدام مشغول احضار اجنه هستند درحالی که من از ترس نمی توانم به خواب بروم همواره انواع کاغذهای شسته شده یا مواد دیگری که روی آنها ورد خوانده اند به من و 2 خواهر و برادر دیگرم می خورانند تا هیچ کس نتواند ما را طلسم کند.

گفت وگو با اجنه

مدت زیادی است که با کسی معاشرت نمی کنیم و کسی نیز به خانه ما نمی آید. در همین حال مادرم دور خانه را آب می ریزد و معتقد است مادر شوهرش قصد دارد زندگی او را خراب کند و باید همه بستگان نزدیک پدرم را طلسم کند.

از سوی دیگر پدرم نیز مرا از رفتن به مدرسه منع می کند چرا که معتقد است خانواده مادرم مرا چیزخور کرده اند. او اکنون سر کار هم نمی رود و در حال گفت وگو با اجنه است تا راه ثروتمند شدن را به او بیاموزند. در این شرایط من دیگر نمی توانم به آن ها اعتماد کنم و غذا یا حتی نوشیدنی را در منزل بخورم به همین خاطر امروز به بهانه امتحان درسی به کلانتری آمده ام تا مرا راهنمایی کنید که چگونه می توانم مستقل زندگی کنم یا مرا به بهزیستی تحویل بدهید تا آواره کوچه و خیابان نشوم ...

با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) این دختر جوان تحت حمایت پلیس قرار گرفت تا بررسی های کارشناسی و اقدامات حمایتی با هماهنگی مراجع قضایی در این باره صورت گیرد.

 

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۴ نفر از بازدیدکنندگان

ارسال نظر